شعری از شاعر تمگرانی.ناصر صادقی

حرفِ دل را اگر امشب بزنم کافی نیست؟

اینکه دیوانه ی رویِ تو منم کافی نیست؟

تا نگاهم بکنی طبعِ غزل می آید

صد غزل نوش کنی از دهنم کافی نیست؟

آنقَدَر عشقِ تو در جان و دلم شیرین است

بیستون را اگر از جا بِکنم کافی نیست؟

پایِ هر حرفِ تو ماندم که خودم گم شده ام

این چنین بی خبر از خویشتنم کافی نیست؟

اینکه گیسوی حنایی تو در دستِ من است

پیچ و تابش بدهم بر بدنم کافی نیست؟

لبِ تو خوشه ی انگور...نگو عاقل باش

جامِ لبهای تو نوشیده تنم، کافی نیست؟

آخر این حرفِ دلم را به چه تشبیه کنم!

حرفِ دل را اگر امشب بزنم کافی نیست؟

ناصر صادقی

🍀 ۱۳۹۵/۰۱/۲۸ 🍀 15:58 🍀 رشید پالش 🍀 🍀