اشعار صابر میرکی


 

 

زندگي نامه صابر ميركي از زبان خودش



  اينجانب صابر ميركي از عشاير و دامدار ساكن تمگران كه در سن شش و يا هفت سالگي به مكتب رفته و در آن زمان مدرسه اي وجود نداشت و مردم هم در يكجا سكونت نداشتند بلكه هر جا چرا و يا علوفه اي بود مردم به آنجا مهاجرت مي كردند و براي نگهداري دام كوشش داشتند و در محلي كه چرا بود بيش از 15 روز باقي نمي ماندند.

و درس خواندن بسيار مشكل بود .من هم عموي پيري به نام مشهدي حسين ميركي داشتم كه 5 يا 6 نفر را جمع میكرد و درس قرآن ميداد.من هم الفباي زبان قرآن را با چند سوره ي كوچك از وي آموختم.

پس از آن مرحوم پدرم كه از نظر سواد و املا مانند ميرزا محمد دورانديش منوجاني بود خط و املا به من آموخت. پس از آن من هم كه چشم هايم به نور قرآن روشن گرديد اين گوهر گرانبها را ترك نكرده براي فراگيري علوم به آن دل دادم.


و كتابهي ديني و مذهبي مانند خلاصه ي مطالبي از دين اسلام خواندم و در آن كتاب حديثي زيبا از حضرت علي(ع) خواندم كه كميل بن زياد از حضرت سوال كرد علم فضيلت تر است يا مال؟ حضرت در جواب فرمود يا كميل العلم خيرٌ من المال.

العلمٌ يحرسك و انت حرس المال.

ترجمه:يا كميل علم از مال بهتر است براي اينكه علم صاحب خود را نگهداري ميكند مال صاحب بايد او را نگهداري كند چون ديدم حضرت علي علم را دوست دارد دنبال علم رفتم و از مال گذشتم.

و تاكنون چيزي هم ياد نگرفته ام بلكه دنبال رو آن حديث هستم.حضرت رسول اكرم فرمود خيرالدنيا والاخرت مع العلم. خير دنيا وآخرت با علم است.


شاعران درباره علم چنين گفته اند

از علم شناس آدمي را    گر علم ندارد آدمي نيست

هر كس كه به علم آدم آمد     داند به حقيقت آدمي چيست.

از علم شريفتر مدان يا هيچ هنر.     بر ادم بي علم شرف دارد خر

از دايره علم منه پاي بدر.      فرزند هنر باش نه فرزند پدر

قال ائمه عليه السلام اگر علم نبود انسان مثل حيوان مي شد.

براي فراگيري علم پيغمبر فرمود علم نميخواهد زياد درس بخوانيد بلكه آن نوري از طرف خداوند است كه در دل هر كس بخواهد مياندازد.

پس من هم تاكنون چيزي ياد نگرفته ام و دنبال علم هستم و هيچ روزي را بدون مطالعه نميگذرانم و دانش هم ندارم.

تا بدانجا رسد دانش من    كه بدانم همي كه نادانم

رسول خدا فرمودند روزي كه در گهواره رفتيد تا روزي كه در قبر برويد در طلب علم باشيد.

بيش از اين مزاحم نمي شوم شما را به خداي بزرگ ميسپارم اميدوارم كه خداوند متعال به همه ي جويندگان و طالبان'علم عنايت فرمايد و همگي بندگان را مورد عفو و بخشش قرار دهد. آمين يا رب العالمين.

صابر ميركي

92/4/7

ناگفته نماند ایشان به جز زبان فارسی به زبان انگلیسی و عربی مسلط هستند 

شعر اقتصاد(جدید)

 

 

 

یک حکایت انویسم مختصر ای یاوران

قصه بدبختی و گرونی در جهان

وضع دنیا ادیدی هر جا گشته خراب

هچ کسی ناکن دگه کار ثواب

قلعه گنج و تا منوجان رودبار

مردمون هستن کشاورز دامدار

آدمی چند فقیر و مومن دوستدار

آ رسول و اهلبتی هشت و چهار

کارشون اصلا نداره فایده

نه کشاورزی نه دامداری نه رمه

کیسه ی کودی جهاد بوده سی هزار

آ کرایه ی تراکتورو بذر هم در کنار

آ حقوق عمله و کامبا  و درو

ای کجا بیارن پا بهرن جلو

دست خالی هم نداره قدرتی

تا کشاورزی بکن با عزتی

گر جهاد یاری نکن ای ناتوان

یه فقیر مردم و کشاورز زمان

احتمال داره دو تا سه سال دگه

یه خطر پیش بیا ای مردم همه

یک موتور روشن نابو یه سرزمین

خشک ابو مگ وکشاورزی یقین

یه کمی بشنو ز وضع اقتصاد

ناله ها دارن  پیرزالون ومردم زیاد

کیسه یارتی رسیده چل هزار

مردمان گشتن به بدبختی دچار

پول یارانه نارسه به هیچ چیز

قیمت یه کیسه یارتین ای عزیز

آ برنج و گوشت روگن هم کجا

آ لباس و قند و چایی ای برا

یه رییس جمهور روحانی جدید

دادهی بر ملت ایران نوید

یه گرونی دور اکن یه دغدغه

تا ببو ارزون هر چیزی دگه

وعده ی سید بوده تا سه ماه

منتظر مردم نشته و اکن نگاه

 

 

 

 


 

شعر تریاک از صابر میرکی.این شعر بسیار آموزنده است.

    1. منم تریاک یک ماری گزنده          بود در سینه ام سمی کشنده
    2. هر آنکس بو کند معتاد گردد        به پیش جملگی هم خوار گردد
    3. شود اندر زمانه سست اندام      تمام گفته هایش می شد خام
    4. برم از سر همی هوشش تمامی   کنم در گردنش بند غلامی
    5. گهی نایاب گردم گاه پیدا           گه دادند دوستانم جمله غوغا
    6. گهی در شهر باشم گه بیابان     گهی با پیرمرد گه با جوانان
    7. گهی با کودکان گه با زنانم        به پیش طالبان شیرین زبانم
    8. نصیحت بشنوید ای دوستانم    یقین می دان که من از دشمنانم
    9. بسی ثروت بسی باغ وبسی پول    گرفتم از جوانان با یکی گول
    10. بسی سرها که من بر دار کردم    بسی تجارها را خوار کردم
    11. جوانان را بسی کردم ناکام        بگردند گرد من از صبح تا شام
    12. ندارند با خدا راز و نیازی          ندارند غسل و نه خوانند نمازی
    13. عروسی جوانان گشت تعطیل   مثال پشه کردم گر بدند پیل
    14. بجای نو عروس رفتم در آغوش    ربودم از سر این دوستان هوش
    15. اگر داری خرد بنما رهایم        مده دیگر تو پولی در بهایم
    16. که دادم خانه ات اکنون به دوشت    بکن این پند من دائم به گوشت
    17. مخور دیگر تو این زهر هلاهل      مشو از کار خود دیگر تو غافل
    18. به فکر آخرت باش و حسابت      ببین چه ثبت کردی در کتابت
    19. اگر خواهی دگر از من رهایی     بزن در روز وشب طبل جدایی
    20. ز قید و بند من آزاد گردی         گه بی من در جهان تو شاد گردی 

 

 

 

 

 


شعر صاحب الزمان به زبان محلی

 

السلام ای مهدی صاحب زمان مولای ما     السلام ای یاور مستضعفان 

یوسف زهرا بیا

بیچه روتهی تو پرده ای عزیز فاطمه       عاشقون مشتاق دیدارت

یوسف زهرا بیا

پرده دور کَن ای روی ماهِت ای امام          شاد کن یِه دوستانِت

یوسف زهرا بیا 

گشته دنیا حالا پر ای جور و ستم    ما ندارین یاری غیرِت 

یوسف زهرا بیا 

هیچ دینی ما نموندیسته ای اهل کتاب        کُل شون هستن حیوان

یوسف زهرا بیا 

آ مسیحی و کلیمی و یهودی و دغا        سوهشونه قران جدت

یوسف زهرا بیا 

می گساری و قمار روز و شو کارشان    اکنن بر مسلمین همیشه ستم

یوسف زهرا بیا 

ساختهی آمریکا و همرنگی بمب اتم    تو نابود کن یه اسلحه

یوسف زهرا بیا 

بر کمربند ذوالفقار تو فاسقون نابد کَن     خشک کَن ریشه ظلم وستم

یوسف زهرا بیا 

یه حکایت دل تمام دوستانت سوهتهی     ما همه هستین عزادار 

یوسف زهرا بیا 

مادرت زهرا به دست دشمنان بوده شهید    آن لعینان اصحاب

یوسف زهرا بیا 

یه جهان پر کَن تو ای عدل وداد           جان ببو به قربانت

یوسف زهرا بیا 

ما همه موریکین تو سلیمان پادشاه     ای راه لطف نگاه کن به مور

یوسف زهرا بیا 

شیعیان در هر کجا هستِن منتظر       میرکی در روستای تمگران

یوسف زهرا بیا     


🍀Tags: اشعار شاعران تمگران# اشعار قلعه گنج

🍀 ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ 🍀 22:48 🍀 رشید پالش 🍀 🍀